پارت ۲۴...

عشق ممنوعه...

شوگا : تو چی میخوای جیمین ؟
جیمین : تو رو !
شوگا : درست بگو ؛
جیمین : ددیمو می‌خوام .
شوگا : آفرین .
جیمین : با اشتیاق لباشو می‌خوردم که یهو رفت سمت گردنم و کیس مارک گذاشت که مطمئنم جتش خیلی بد کبود میشه !

شوگا : اون موقع اصلا حسش نبود ولی با حرفا و حرکات جیمین و دیدن تهکوک اشتیاقم بیشتر شد . واقعا خیلی دوست داشتم حرصشون رو دربیارم !
(به خدا فیکه )
جیمین : ددی ولی من چیز دیگه ای رو می‌خوام !🔞
شوگا : پوزخند معنی دار

تهیونگ : با دیدن این صحنه و شنیدن اون حرفا اونقدری شبکه شدم که حتی نتونستم از جام تکون بخورم که کوک کشیدم کنار و با خودش منو برد .

سوجی : دیدم دارن میان .
جیمینو دیدین؟
کوک : فقط خفه شو .
تهیونگ : سوار ماشین شدیم و رفتیم خونه ،
کوک!
کوک : بله ؟
تهیونگ : آنقدر غرق یونگی بود که حتی نفهمیدم ما رفتیم (با پوز خند عصبی)
کوک : گفتم نباید بریم .
تهیونگ : تقصیر منه؟ ما احمقیم و هنوز دوسش داریم .
کوک : منظورت چیه ت..تهیونگ؟
تهیونگ : شاید عاشقش باشم یا برادر ناتنیم باشه ولی انتقاممو میگیرم.
کوک : ولی ما جیمینو دوست داریم .
تهیونگ : دیگه برام مهم نیست از اولش هم یه طرفه بود!
هر لحظه اون حرفا و صدای جیمین و صورت جیمین که به شوگا التماس میکرد جلوی چشمم بود . تو این دو سال فقط ما بودیم که عذاب می‌کشیدیم اون داشت حالشو میکرد .

کوک : تهیونگ راست می‌گفت درسته من هنوز دوسش دارم ولی یه طرفس می‌تونست بگیه خبر بده حداقل ...


شرط نمیزارم برای پارت های بعد ولی شما حمایت کنید ❤️💜
دیدگاه ها (۴)

پارت ۲۵...

پارت ۲۶...

پارت ۲۳...

ادامه پارت ۲۲...

تهیونگ : تو که اونجوری فکر نمیکنی  جونگ کوک : دقیقا همونجوری...

چرا حرف منو باور نمیکنی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط